نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
به گزارش ریال آنلاین به نقل از شهرمردم ، در برخی مناطق جنگلی کشور، تنها یک محیطبان برای هر ۵ هزار هکتار جنگل وجود دارد،به گزارش زهرا وصالی – شهر مردم، در روزهایی که شعلههای آتش، بیوقفه بر قامت سبز شمال ایران میتازند، جملهای از زبان یکی از مسئولان، بیش از خود آتش افکار عمومی را شعلهور کرد: «منطقه سوخته، علفزار بوده است.» اما آیا میتوان جنگلی با قدمت میلیونها سال را بهسادگی «علفزار» نامید؟ آیا میتوان حافظه زنده زمین را با واژهای نادرست، از حافظه عمومی پاک کرد؟
*میراثی از عصر سوم زمینشناسی*
جنگلهای هیرکانی، از آستارا در گیلان تا گلیداغ در شرق گلستان، با وسعتی نزدیک به ۱.۹ میلیون هکتار و طولی حدود ۸۵۰ کیلومتر، یکی از کهنترین زیستبومهای جهاناند. این جنگلها بازماندهای از دوران ترشیاری زمینشناسیاند و در سال ۲۰۱۹ با شماره ثبت ۱۵۸۴ در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار گرفتند.
عصر سوم زمینشناسی، که با نام دوران ترشیاری (Tertiary Period) شناخته میشود، حدود ۶۶ میلیون سال پیش آغاز شد و تا ۲.۶ میلیون سال پیش ادامه داشت. در این دوران، زمین شاهد شکوفایی پستانداران و گیاهان گلدار بود. اما با آغاز عصر یخبندان کواترنری، بیشتر جنگلهای پهنبرگ نیمکره شمالی نابود شدند. تنها در نوار باریک و مرطوب جنوب دریای خزر، شرایط اقلیمی بهگونهای بود که این جنگلها دوام آوردند.
مطالعات علمی نشان میدهد که جنگلهای هیرکانی بهعنوان «پناهگاه اقلیمی» عمل کردهاند و بسیاری از گونههای گیاهی منقرضشده در اروپا، در این منطقه زنده ماندهاند. به همین دلیل، برخی از گونههای این جنگلها مانند سرخدار و شمشاد، بهعنوان «فسیلهای زنده» شناخته میشوند. هیرکانی، در واقع یک آرشیو زنده از تاریخ تکامل زمین است.
*تنوعی فراتر از زیستشناسی*
طبق گزارش سازمان حفاظت محیط زیست، جنگلهای هیرکانی زیستگاه ۲۹۶ گونه پرنده، ۹۸ گونه پستاندار، ۴۹ گونه ماهی و بیش از ۱۵۰ گونه درختی و درختچهایاند. اما این جنگلها فقط مخزن تنوع زیستی نیستند؛ آنها بخشی از حافظه فرهنگی مردم شمال ایراناند. از افسانههای محلی تا آیینهای بومی، جنگل در تار و پود زندگی اجتماعی و معنوی مردم تنیده شده است. سوختن آن، فقط از بین رفتن درختان نیست؛ فراموشی یک سبک زندگی است.
*اقتصاد نادیدهگرفتهشده طبیعت*
برآورد بانک جهانی نشان میدهد که هر هکتار جنگل طبیعی میتواند سالانه تا ۲ هزار دلار خدمات اکوسیستمی ارائه دهد. با این حال، در آتشسوزی سال ۱۴۰۰ در گلستان، بیش از ۳۰۰ هکتار از جنگلهای هیرکانی سوخت و خسارتی بالغ بر ۶۰۰ میلیارد تومان بهجا گذاشت. با وجود این، سهم سازمان حفاظت محیط زیست از بودجه عمومی کشور در سال ۱۴۰۲ کمتر از ۰.۲ درصد بوده است.
این شکاف بودجهای، در حالیست که کشورهای پیشرو مانند کانادا، استرالیا و فرانسه، میلیاردها دلار برای پیشگیری، آموزش، تجهیزات و بازسازی جنگلها اختصاص میدهند. در ایران، بسیاری از مناطق جنگلی حتی از ابتداییترین امکانات مانند برج دیدهبانی، خودروهای اطفای حریق یا سامانههای هشدار سریع محروماند. حفاظت از جنگلی با این وسعت و اهمیت، با این سطح از منابع، بیشتر به معجزه شبیه است تا برنامهریزی.
*منشأ آتشسوزیها؛ انسان، نه طبیعت*
بر اساس آمار رسمی، بیش از ۹۰ درصد آتشسوزیهای جنگلی در ایران منشأ انسانی دارند از زبالهسوزی و گردشگری بیضابطه گرفته تا سهلانگاری در روشن کردن آتش. این یعنی پیشگیری، آموزش عمومی و فرهنگسازی، مهمترین ابزارهای مقابله با بحراناند.
در کشورهای پیشرو، مانند ایالات متحده و اسپانیا، از «سوخت کنترلشده» برای کاهش مواد آتشزا در کف جنگل استفاده میشود. در هند و اندونزی، آموزش جوامع محلی و ایجاد تیمهای داوطلب، نقش مهمی در کاهش آتشسوزیها داشته است. در مقابل، در ایران، نبود سامانه هشدار سریع، فرماندهی واحد بحران و هماهنگی میان نهادها، بارها به گسترش بحران دامن زده است.
*محیطبانان؛ خط مقدم بیپشتوانه*
در برخی مناطق جنگلی کشور، تنها یک محیطبان برای هر ۵ هزار هکتار جنگل وجود دارد. نبود آموزش تخصصی، حقوق ناکافی و تجهیزات ابتدایی، کار محیطبانان را به مأموریتی فراتر از توان بدل کرده است. گزارشهای میدانی نشان میدهد که بسیاری از این نیروها با دستان خالی به دل آتش میزنند.
*دیپلماسی محیط زیستی؛ فرصتی برای همافزایی منطقهای*
بخشی از جنگلهای هیرکانی در جمهوری آذربایجان قرار دارد. این پیوستگی جغرافیایی، فرصتی برای شکلگیری یک برنامه مشترک حفاظت منطقهای میان دو کشور است. در اتحادیه اروپا، سازوکارهایی مانند «مکانیزم حفاظت مدنی» امکان اعزام سریع نیرو و تجهیزات بین کشورها را فراهم کردهاند. ایران نیز میتواند با بهرهگیری از دیپلماسی محیط زیستی، بهویژه در چارچوب همکاریهای منطقهای قفقاز، ظرفیتهای حفاظتی خود را ارتقا دهد.
از طرفی مطالعهای در نشریه Nature نشان میدهد که جنگلهای هیرکانی در برابر خشکسالیهای اخیر، بهویژه در مناطق نیمهمرطوب، آسیبپذیرتر شدهاند. این یعنی حتی جنگلی با قدمت میلیونها سال، در برابر تغییرات اقلیمی بیدفاع است. در صورت تداوم روند فعلی، این جنگلها به تکهتکههایی منزوی بدل خواهند شد. گونههای بومی منقرض میشوند، منابع آب کاهش مییابد، و شمال ایران با بحرانهای زیستی، اقتصادی و اجتماعی روبهرو خواهد شد.
*فناوری هست، اراده نیست*
در حالیکه ایران در حوزه فناوریهای نوین مانند پهپاد، سنسورهای محیطی و اپلیکیشنهای پایش مردمی ظرفیت بالایی دارد، هنوز از این توانمندیها در حفاظت از جنگلها استفاده مؤثری نشده است. مطالعهای در Scientific Reports نشان داده است که برداشت بیرویه چوب و ایجاد شکاف در پوشش جنگلی، مقاومت درختان در برابر طوفانهای شدید را بهشدت کاهش میدهد. این یعنی بهرهبرداری غیراصولی، نهتنها تنوع زیستی را تهدید میکند، بلکه جنگل را در برابر بلایای طبیعی نیز آسیبپذیرتر میسازد.
*چه باید کرد؟ نقشه راه نجات هیرکانی*
نجات جنگلهای هیرکانی، نه با شعار، بلکه با برنامهریزی دقیق، اراده سیاسی و مشارکت جمعی ممکن است. نخستین گام، ایجاد سامانههای پایش هوشمند با استفاده از تصاویر ماهوارهای، سنسورهای حرارتی و الگوریتمهای پیشبینی حریق است. این سامانهها باید در اختیار نهادهای امدادی، محیط زیست و جوامع محلی قرار گیرد.
در کنار آن، تجهیز ناوگان اطفای حریق با هواپیماهای سبک، بالگردهای آبپاش، پهپادهای شناسایی و دمندههای پیشرفته، ضرورتی فوری است. مشارکت ساختاریافته جوامع محلی، از طریق تعاونیهای جنگلداری، میتواند به خط مقدم حفاظت بدل شود.
تدوین برنامه جامع مدیریت پایدار با زونبندی حفاظتی، احیای اکولوژیکی با کاشت گونههای بومی، بازسازی خاک و کنترل گونههای مهاجم، باید در اولویت قرار گیرد. همچنین، شفافیت بودجه، افزایش سهم محیط زیست در اعتبارات ملی، و پاسخپاسخگویی نهادهای مسئول، باید به مطالبهای عمومی بدل شود.
فرهنگسازی نیز نقشی کلیدی دارد. آموزش محیط زیست در مدارس، تولید محتوای رسانهای هدفمند، و راهاندازی کمپینهای آگاهیبخش در فضای مجازی، میتواند نسلی آگاه، مطالبهگر و مسئول تربیت کند. در کنار آن، حمایت از استارتاپهای محیط زیستی، توسعه اپلیکیشنهای پایش مردمی، و استفاده از فناوریهای بومی، میتواند شکاف میان منابع محدود و نیازهای گسترده حفاظتی را تا حدی جبران کند.
جنگلهای هیرکانی زیستگاه ۲۹۶ گونه پرنده، ۹۸ گونه پستاندار، ۴۹ گونه ماهی و بیش از ۱۵۰ گونه درختی و درختچهایاند. اما این جنگلها فقط مخزن تنوع زیستی نیستند؛ آنها بخشی از حافظه فرهنگی مردم شمال ایراناند. از افسانههای محلی تا آیینهای بومی، جنگل در تار و پود زندگی اجتماعی و معنوی مردم تنیده شده است. سوختن آن، فقط از بین رفتن درختان نیست؛ فراموشی یک سبک زندگی است
در نهایت، نجات هیرکانی نیازمند یک اراده ملی است ارادهای که علم، فناوری، مردم و سیاست را در یک مسیر همافزا قرار دهد.
بیتردید، در شرایط بحران، فشار رسانهای و افکار عمومی سنگین است. اما واژهها، اگر ناآگاهانه بهکار روند، میتوانند بیش از آتش، بسوزانند.جناب مسئول محترم،
شاید در لحظهای پرتنش، در میانه بحران، واژهای از زبانتان جاری شد که ناخواسته، زخمی عمیق بر پیکر افکار عمومی و حافظه محیط زیستی کشور گذاشت: «منطقه سوخته، علفزار بوده است.»
اجازه دهید با احترام یادآوری کنم:
علفزار، در ادبیات علمی، یکی از پویاترین و ارزشمندترین اکوسیستمهای کره زمین است. زیستگاه میلیونها گونه، منبع تغذیه دامها، تنظیمکننده اقلیم، تثبیتکننده خاک، و بخشی از میراث طبیعی و فرهنگی بسیاری از جوامع. بنابراین، علفزار بودن، هرگز بهمعنای بیارزشی نیست.
اما مسئله اینجاست: منطقهای که سوخته، علفزار نبوده است.
جنگلهای هیرکانی، از نظر ساختار اکولوژیکی، اقلیمی، تنوع زیستی و تاریخ زمینشناسی، هیچ شباهتی به علفزار ندارند. آنها جنگلهای پهنبرگ مرطوباند، با پوشش درختی انبوه، قدمتی میلیونساله، و جایگاهی در فهرست میراث جهانی یونسکو.
اطلاق واژه «علفزار» به چنین زیستبومی، نهتنها تحریف علمی است، بلکه ناخواسته به تقلیل جایگاه حفاظتی آن، توجیه ناتوانی در مدیریت بحران، و کاهش حساسیت افکار عمومی منجر میشود. در سیاستگذاری محیط زیستی، زبان اهمیت دارد. واژهها، مسیر تصمیمگیری را شکل میدهند. همانطور که در بسیاری از کشورها، طبقهبندی دقیق زیستبومها، مبنای تخصیص بودجه، اولویتبندی حفاظتی و تدوین قوانین است.
اشتباه گرفتن یک جنگل با علفزار، در سطح یک مقام رسمی، نهتنها نشانهای از ضعف در شناخت علمی است، بلکه میتواند به تضعیف اراده عمومی برای حفاظت از این میراث جهانی منجر شود.
امید آنکه در آینده، واژهها را با همان دقتی انتخاب کنیم که انتظار داریم با طبیعت رفتار شود و پایان را بسنده می کنم به این بیت:
درختی را که بر خود سایه دارد،
زدن با تیشهی خود کی روا بود؟
ارسال دیدگاه